ایداایدا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

دختر گلم آیدا

من غروب غم انگيز خورشيد را زماني دوست دارم كه بدانم فردايش تو را ميبينم . . .

دخمله مامان عاشق عاشقی باش و دوست داشتن را دوست بدار،از تنفر متنفر باش. به مهربانی مهر بورز،با آشتی آشتی کن و از جدایی جدا باش.   به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو مینگرد،به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است.                                            *               ...
10 آبان 1390

من غروب غم انگيز خورشيد را زماني دوست دارم كه بدانم فردايش تو را ميبينم . . .

دخمله مامان عاشق عاشقی باش و دوست داشتن را دوست بدار،از تنفر متنفر باش. به مهربانی مهر بورز،با آشتی آشتی کن و از جدایی جدا باش. به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو مینگرد،به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است. * * * ****** اول عشق عاشق شدن است بعد رنج کشیدن و در آخر فنا شدن ...
10 آبان 1390

تبسم شيرين عشق گوشه اي از نگاه خداست ، تنها به نگاه او ميسپارمت . .

دخترکم : به یاد بسپار ,کوزه ای را که از آن نوشیدی نشکنی!و چشمه ای را که به پای تو جوشید گل آلود نکنی!زیر سایه سار درختی گر نشستی،درخت وخالق درخت راسپاس گویی ودر پرتو نور وگرمای آفتاب اگر قرار گرفتی ،همواره از گرمی مهر بگویی و گرمتر بمانی . نازنیم عاشقانه می پرستمت   ...
10 آبان 1390

تبسم شيرين عشق گوشه اي از نگاه خداست ، تنها به نگاه او ميسپارمت . .

دخترکم : به یاد بسپار ,کوزه ای را که از آن نوشیدی نشکنی!و چشمه ای را که به پای تو جوشید گل آلود نکنی!زیر سایه سار درختی گر نشستی،درخت وخالق درخت راسپاس گویی ودر پرتو نور وگرمای آفتاب اگر قرار گرفتی ،همواره از گرمی مهر بگویی و گرمتر بمانی . نازنیم عاشقانه می پرستمت ...
10 آبان 1390

هر دو چشمان تو دنياي من است ، گر نميبينم تو را ، يادت نگهدار من است . . .

خدایا می شود گاهی صدها بار مادرم را از خود می رنجانم، صدها بار به او بدی می کنم، صدها بار قلبش را می شکانم... ولی او صدها بار مرا می خواند، صدها بار مرا مورد محبت خود قرار می دهد، دوباره برایم دعا می کند، دوباره به من لبخند می زندو بدیهایم را فراموش می کند. حال تو ای مهربان مهربانان                    ای آفریننده خوبی ها                                 ای آفریننده مادر &nbs...
10 آبان 1390

هر دو چشمان تو دنياي من است ، گر نميبينم تو را ، يادت نگهدار من است . . .

خدایا می شود گاهی صدها بار مادرم را از خود می رنجانم، صدها بار به او بدی می کنم، صدها بار قلبش را می شکانم... ولی او صدها بار مرا می خواند، صدها بار مرا مورد محبت خود قرار می دهد، دوباره برایم دعا می کند، دوباره به من لبخند می زندو بدیهایم را فراموش می کند. حال تو ای مهربان مهربانان ای آفریننده خوبی ها ای آفریننده مادر مرا به خاطر بدی هایم نمی بخشی...؟! ...
10 آبان 1390

بی عشق زندگی محال است

  بجای دسته گلی که فردا در قبرم نثار می کنی امروز با شاخه گلی کوچک یادم کن .   به جای سیله اشکی که فردا بر مزارم می ریزی امروز با تبسمی شادم کن .   به جای اون متن های تسلیت که فردا برایم می نویسی امروز با دیدنت خوشحالم کن .   من امروز به تو نیاز دارم نه فردا ...
7 آبان 1390

بی عشق زندگی محال است

بجای دسته گلی که فردا در قبرم نثار می کنی امروز با شاخه گلی کوچک یادم کن . به جای سیله اشکی که فردا بر مزارم می ریزی امروز با تبسمی شادم کن . به جای اون متن های تسلیت که فردا برایم می نویسی امروز با دیدنت خوشحالم کن . من امروز به تو نیاز دارم نه فردا ...
7 آبان 1390

با اراده اگر دری را بکوبی گشاده می شود

  کودکی که لنگه کفشش را دریا از او گرفته بودروی ساحل نوشت ،دریا دزد کفشهای من   مردی که ازدریاماهی گرفته بود ،روی ماسه ها نوشت دریا سخاوتمندترین سفره هستی                                     موج آمد و جملات را با خود شست .....   تنها برای من این پیام را گذاشت که برداشتهای دیگران در مورد خودت را ،در وسعت خویش   حل کن تا دریا باشی ...
7 آبان 1390